ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری پیشه ديرينه تست
وی خاک اگر سينه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
موضوعات مرتبط: اثار بزرگان ، خیام ، ،
برچسبها:
در دلِ من چیزیست، مثلِ یک بیشه ی نور
مثلِ خواب دمِ صبح
و چنان بی تابم
که دلم می خواهد، بدوم تا تهِ دشت
بروم تا سرِ کوه
دورها آواییست که مرا می خواند...
منبع:http://adidgah.blogfa.com
موضوعات مرتبط: اثار بزرگان ، سهراب سپهری ، ،
برچسبها:
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا هر انچه که گویی هستم
ایا تو چنان که می نمایی هستیی
موضوعات مرتبط: اثار بزرگان ، خیام ، ،
برچسبها:
جز جانب دل به دل نیاییم
یک لحظه برون دل نپاییم
ماننده نای سربریده
بیبرگ شدیم و بانواییم
همچون جگر کباب عاشق
جز آتش عشق را نشاییم
ما ذره آفتاب عشقیم
ای عشق برآی تا برآییم
ما را به میان ذرهها جوی
ما خردترین ذرههاییم
ور زانک بجویی و نیابی
بدهیم نشان که ما کجاییم
در خانه چو آفتاب درتافت
گرد سر روزن سراییم
(9).jpg)
موضوعات مرتبط: اثار بزرگان ، مولانا ، ،
برچسبها:
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب میبینم..
تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم
و وقتی از میان کوچه میآیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم
به خود آرام میگویم:
دوباره خواب میبینم!
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا..
من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم.
لیلا مؤمنپور
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مردی در تکاپوی عشق خود گم شد!
چشم هایش به رنگ انجم شد
آه از سینه اش برون می داد
رنگ ماه ز آه اش فزون می داد
مرد بود و مردی اش بسیار
پشت پلک هایش شرر بسیار
آسمان محو در قدم هایش
عشق معلول در عدم هایش
تکه تکه کرد غرور اش را
زیر پا نهاد وجود اش را
مثل پاییز تن طلایی شد
رنگ عشق اش آسمانی شد!
خسته شد درمیان عابر ها
آن یگانه مرد محفل ها
دست بند عاشقی به دستان اش
حکم دلدادگی به دنبال اش
هرم چشمان یار،زندان اش
صد امان ز آه پنهان اش!
آه ای باد سرد پاییزی
بی امان برگ عشق می ریزی
غافلی ز عشق آدم ها
عشق حلال بزم مشکل ها...! منبع:http://poem.parsiblog.com
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفها را نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
محمدرضا طاهری
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
از تو کلام از سر لطفی، حتی نگاهی دلنشین کافی است
آری برای شام یک درویش، آب و کمی نان جوین کافی است
در کشور جانم نمیخواهم، فرمانروای دیگری جز تو
زیرا به این باور یقین دارم، یک شاه در یک سرزمین کافی است
من جز به اذن حضرت چشمت، راهی به لبهایت نمیجویم
پیشانیات را پاک کن از اخم، نامهربان! دیوار چین کافی است
شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو
آمادهام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو! کمین کافی است
هرچند با سقفی جدا از هم، سقفی جدا فرسنگها از هم
تو دوستم داری همین خوب است،من عاشقت هستم همین کافی است
مهدی عابدی
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
برچسبها:
شعر زیبای حضرت مولانا . چ خوبه ک هر چند وقت سری به اشعار مولانا بزنیم
تا همیشه یادمون باشه اگه تنها ترین تنها هم بشیم رو زمین باز هم خدا با ماست
اون جانشین تمام نداشته های ماست
ز عشق روی تو من رو به قبله آوردم
وگرنه من ز نماز و قبله بیزارم
مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانی
حدیث درد و فراق با تو بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من با تو
نشسته رو به محراب و دل به بازارم
منبع:http://nab-poems.blogfa.com
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها: